جدول جو
جدول جو

معنی سوار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سوار کردن
کسی را بر مرکوبی نشاندن تا از جایی به جایی رود
تصویری از سوار کردن
تصویر سوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سوار کردن
کسی را بر مرکب نشاندن، بر نشاندن، جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری
تصویری از سوار کردن
تصویر سوار کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوار کردن
تصویر آوار کردن
در بدر کردن، خراب کردن ویران ساختن، غارت کردن چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواد کردن
تصویر سواد کردن
نوشتن از روی مکتوب و نوشته اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوال کردن
تصویر سوال کردن
((~. کَ دَ))
گدایی کردن، طلب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سواری کردن
تصویر سواری کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
सवारी करना
دیکشنری فارسی به هندی
ঘোড়ায় চড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سوا کردن
تصویر سوا کردن
انتخاب کردن، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفار کردن
تصویر اسفار کردن
اظهار کردن بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محکم کردن سخت کردن موء کد گردانیدن، درست کردن، صحه نهادن، سخت گرفتن سخت بستن محکم بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیار کردن
تصویر بسیار کردن
بسیار انجام دادن، ازدیاد کردن استکثار افزودن تعدد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوار کردن
تصویر بیوار کردن
اجابت، قضا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواره کردن
تصویر آواره کردن
بیرون کردن، اخراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور کردن
تصویر باور کردن
سخن کسی را راست دانستن باطنا تصدیق قول کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سئوال کردن
تصویر سئوال کردن
پرسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره